loading...
مهدویون
mohamad بازدید : 28 جمعه 07 اسفند 1394 نظرات (0)

ویژه ایام فاطمیه - همانطور که میدانید ایام فاطمیه امسال چند روز زودتر از سال های قبل برگزار شد با توجه به این ایام اشعاری زیبا برای شما اماده کرده ایم که امیدواریم این عزاداری های شما در این ایام مورد قبول درگاه الهی باشد.

شمـع وجود فاطمـه سوسو گرفتـه است

 

شب با سکوت بغض علی خو گرفته است

 

آتـش گـرفت جـان علی با شرار آه

 

وقتی که از ولی خدا رو گرفته است

 

در دست ناتوان خودش بعد ماجرا

 

این بار چندم است که جارو گرفته است

 

قلب تمام ارض و سماوات و عرش و فرش

 

یک جـا بـرای غـربـت بـانو گـرفته است

 

حـتی وجـود میخ و در و تـازیـانـه ها

 

عطر و مشام از گل شب بو گرفته است

 

بـا ازدحـام مـوج مخـالف بیـا ببین

 

کشتی عمر فاطمه پهلو گرفته است

 

مردی که بدر و خیبر و خندق حماسه ساخت

 

سـر در بغــل گـرفتــه و زانــو گـرفـته است

 

مجید لشکری

.

.

.

این روضه ها امروز و فردا کردنش سخت است

 

باید بگویم گرچه معنا کردنش سخت است

 

لکنت گرفته پلک تو در بین آن کوچه

 

این راز سربسته ست افشا کردنش سخت است

 

چشمی که دست سنگی آن بی حیا بسته

 

مقداد می دانست که وا کردنش سخت است

 

دستی که بین کوچه ها از پا تو را انداخت

 

فهمید قدّ حیدری تا کردنش سخت است

 

حالا که داری خواهشی تابوت می خواهی؟

 

اسباب مرگ تو !؟ مهیّا کردنش سخت است

 

با غسل زیر پیرهن فکر علی بودی

 

زخم نود روزه تماشا کردنش سخت است

‹

داغ کبود کوچه ها آنقدر روشن بود

 

فهمید دست فتنه ، حاشا کردنش سخت است 

 

یوسف رحیمی

.

.

.

وقتش شده نگاه به دور و برت کنی

 

فکری برای اینهمه خاکسترت کنی

 

عُذر مرا ببخش دوایی نداشتم

 

تا مرهم کبودی چشم ترت کنی

 

امشب خودم برای تو نان می پزم ولی

 

با شرط اینکه نذرِ تب پیکرت کنی

 

مجبور نیستی که برای دلِ علی

 

یک گوشه ای نشینی و چادر سرت کنی

 

زحمت نکش خودم به حسین آب می دهم

 

تو بهتر است فکر برای پرت کنی

 

ای کاش از بقیه‌ی پیراهن حسین

 

معجر ببافی و به سر دخترت کنی

 

من ، زینب و حسن ، ... همه ناراحت توایم

 

وقتش شده نگاه به دور و برت کنی

 

علی اکبر لطیفیان

.

.

.

صدایی به سوز صدای تو نیست

 

نوایی به ساز نوای تو نیست

 

همه لحظه ها ملک طلق توأند

 

فقط فاطمیه برای تو نیست

 

پیام آور چشمهای علی

 

از آن صحنه جز چشمهای تو نیست

 

مرا چادر خاکی ات گفته است

 

جز این رنگ رنگ حنای تو نیست

 

تو را دستهای نبی جا گرفت

 

شب قدری و خاک جای تو نیست

 

تو آبی و هر تشنه سیراب توست

 

کدامین عطش آشنای تو نیست

 

رضا جعفری

منبع:پایگاه فرهنگی و مذهبی یارگمنام،تطهیر

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 39
  • بازدید سال : 205
  • بازدید کلی : 465